کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : عالیه رجبی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

مـنـم تـجـسّـم شـیـری به دام افـتـاده            به دام جـمـعـیـتـی بـد مــرام افـتـاده

چنان پُراست شکمهایشان زمال حرام            که از سر هـمه عـشـق امـام افـتاده


هجوم زخـم به جانم نـشـسته و بدنم            شـبـیـه فـاطـمـه در ازدحـام افـتـاده

میان شهر مسلمان نـمای مُسلم کش            غریب در مـلاء خاص وعام افتاده

چه خوابها که برای عقیله‌ات دیده‌اند            زبـان بـرای بـیـان از کـلام افـتـاده

زبس هوای تو را پرورانده‌ام درسر            که از تـنـم به هـمـیـن اتـهـام افـتاده

منم که باهمۀ جان به شوق پابوست            سـلام کـرده و از روی بـام افـتـاده

هـزار شکـر می‌مـیـرم و نـمی‌بـیـنم            به خاک، جـسم تو بی‌احـترام افتاده

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل مثنوی

وقـتی نـفـس از سیـنه بالاتـر نـیـاید            جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید

خـیـلی بـرایِ آبـرویم بـد شد ایـنجـا            آنـقـدر بـد دیـدم که در بـاور نـیـاید


در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم            گـفتم به طوعه تا که پشتِ در نیاید

سوگند خوردم در مدیـنه بعدِ زهـرا            خـانـمِ خـانه پـشتِ در دیـگـر نـیـاید

دیر است اما کاش می‌شد تا عـقـیله            شهرِ تـنـور و خار و خاکـستر نیاید

بر پُشتِ دستم میزنم دیدی چه کردم            هرکـس بـیـاید مـادرِ اصـغـر نـیـاید

ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست            بـی‌آبـروها آبـرویـم رفـت از دسـت

از بس که زخمم می‌زدند از حال رفتم            بـینِ جـمـاعت بودم و گـودال رفـتم

با سنگهای خود سرِ من را شکستند            انگشتِ بی‌انگـشـترِ من را شکستند

وای از دلِ زینب چه می‌آید سرِ او            وقتی که انگـشتر زِ دستت در نیاید

یا لااقـل دنـبالِ این هـشـتاد خـانـوم            نـامـحـرمی با خـیـزرانِ تَـر نـیـایـد

بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است            هرکـس بیـاید کـاشـکی مـادر نـیاید

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در کوچه‌ها بر خاک‌ها رویم کشیدند            در را شکستند و به پهلویم کـشیدند

در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند            با پا زدنهاشان غرورم را شکـستند

عمامۀ من را که غارت کرد نامرد            با نیـزه‌ای آمد جـسارت کرد نامرد

ای کاش می‌شـد لحـظـۀ آخـر نـیاید            یا سـاربـان دنـبـالِ انـگـشـتـر نـیاید

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است همراه بودن فرزندان مسلم بن عقیل با وی مستند نبوده و در منابع و مقاتل معتبر نیامده است و مغایر روایات معتبر است چنانچه شیخ صدوق در امالی مجلس ۱۹ ص ۱۴۳، علامه مجلسی در بحارالأنوار جلد ۴۵ صفحه ۱۰۰، شیخ عباس قمی در نفس المهموم ص ۱۳۲ و منتهی الآمال ج۲ ص ۷۴۶، مقتل جامع ج ۲ ص ۶۴۰ و دیگر کتب معتبر آمده است این دو کودک پس از شهادت سیدالشهدا در کربلا به اسارت درآمدند و ابن زیاد دستور داد آنها را در زندان کوفه نگاه دارند.

دو کـودکم دیـدنـد بر جـانِ من اُفتاد            دو کـودکـم دیـدنـد دنـدانِ من اُفـتـاد

طـفلانِ من دیدند طـفـلانت نـبـیـنـند            آقا جـسـارت را به دنـدانت نبـیـنـند

ضمنا این شعر علاوه بر مباحث تاریخی و مقتلی از نظر قواعد شعری نیز ضعیف است زیرا اصولاً در شعر غزل مثنوی ابتدای شعر غزل است و بعداً ابیات بصورت مثنوی آورده می‌شود اما اینکه در ادامه اشعار مثنوی مجدداً سه بیت با قافیۀ غزل آورده نشود می‌تواند نشانه ضعف شعر باشد« لازم به ذکر است غالب شعر غزل مثنوی در شعر شعرای بزرگ نیست و قالب جدیدی است که چندی است بعضی از شعرا در این قالب شعر می‌سرایند و بعضی از اساتید شعر غزل مثنوی را به نوعی نشانۀ ضعف سراینده می‌دانند که نتوانسته است مضامین مورد نظر خود را در همان غالب شعری که آغاز کرده است ادامه بدهد»

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

من پیک عشق هستم و نامه بر حسین             دوم فــدایـی حــرم خــواهــر حـسـیـن

لـب تـشـنـه‌ام ولی نـزنـم لـب بـه آبـها             سیراب می‌شوم فـقـط از ساغر حسین


گرد و غبار چهره‌ام امضا نموده است             مسلم جبین نسوده به غیر از درِ حسین

فـطرس کجاست تا بـبـرد این پیام را؟             بـاید سـلام من بـرسـد محـضر حسین

دلـواپــسـم بـرای الـنــگـوی دخـتـرش             دلـواپـس ربــودن انـگــشـتـر حـسـیـن

مثل تـنـور لحـظـه به لحـظـه گـداخـتم             نـقـشـه کـشـیـده‌انـد بـرای سـر حـسین

روی قـنـاره تـشـنۀ صوت حجـازی‌ام             تا که علم شود نوک نی مـنـبـر حسین

پـائـین پـای اکـبـر او مـدفـن مـن است             در کـوفـه نیست مـقـبـرۀ نوکـر حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد روائی و تاریخی تغییر داده شد؛ زیرا اولین شهید انقلاب کربلا فردی بنام سلیمان است که نامۀ حضرت را به بصره برد و ابن زیاد قبل از آمدن به کوفه در بصره او را شهید کرد و سپس به کوفه آمد.

من پیک عشق هستم و نامه بر حسین             اول فــدایـی حــرم خــواهــر حـسـیـن

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند.جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خولی و شمر از عددی حرف می‌زنند             حرف از دوازده شد و از حنجر حسین

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تـنهـاتـرین غریب کجایی پسر عمو            کُـشته مرا هـوای جـدایی پسر عمو

زخـمـی‌تـرین سـتـارۀ دارالامـاره‌ام            آمـاده‌ام بـرای رهـایـی پـسـر عـمـو


فریاد می‌زنم که به اینجا سفـر نکن            دیگر مرا نمانـده صدایی پسر عمو

امشب همه فدایی و فردا همه فرار!            در عهد کوفه نیست وفایی پسرعمو

از بچه‌های فاطمه فرمان نمی‌بـرند            اینجا اسیر جور و جفایی پسر عمو

یک پیر زن به داد دل خسته‌ام رسید            بر زخم من رسانده دوایی پسر عمو

شرمنده‌ام از این که نوشتم بیا حسین            دارم به لب دعا که نیایی پسر عمو

راهـی شـده دلـم به تـمـنـای دیـدنت            بـا کـاروان کـرب‌و‌بلایی پسر عمو

بختش بلند آنکه دلش جای عشق توست            مسلم ستاره‌ای به بلندای عشق توست

: امتیاز

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام

شاعر : حسین شمسائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

سلام ما به حسین و سفـیر عـطـشانش            که در اطاعت جانان، گذشت از جانش

به آن غریب‌ترین سربه‌دار وادی عشق            به مسلم بن عـقیل و دو نـور چشمانش


به عزم شب شکن و همّت علی‌وارش            به صبر و قوّت قلب و شکـوهِ ایمانش

میان معرکه، چون کوه محکم و نستوه            ستاده در بَرِ اهـریـمنان به کف جانش

تمام شهر پُر از دشمن است و می‌بارد            نفاق و فـتـنه ز بارو و بـام و ایـوانش

در آستان مُحرّم، به خاک و خون غلتید            منای کـوفـه بـبـیـنـید و عـید قـربانـش

طـلایـه‌دار بــزرگ قــیــام عــاشــورا            فـدای نهضت سرخِ حسین شد، جانش

: امتیاز

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام

شاعر : مجتبی شکریان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شهر در امن و امان است همه خوابیدند            مردمـانی که غـریـبی تو را می دیـدند

صبح شمشیر کشیدی و رجز میخواندی            لشگری رو به رویت بود و همه لرزیدند


همه گـفتند علی دست به شمـشیر شده            وَه که بین تو و حیدر همه در تردیدند

یا علی گفتی و گفتی که علی بود یکی            این جماعت همگی منکر این توحیدند

میهمان بودی و از بام تو را سنگ زدند            چـقَـدَر بـهـر پـذیـرایـی تو کـوشـیـدنـد

وقت بیعـت تو طبیب تب کوفی بودی            صبح اما هـمگی نـسخـۀ تو پـیچـیـدنـد

گریه میکردی و گفتی که میا کوفه حسین            همه بر حرف پُر از گریه تو خندیدند

شب تو را از کف پایت به سر دار زدند            و ملائک هـمگی پای تو را بـوسیـدند

: امتیاز

ذکرهای سقائی شهادت حضرت مسلم بن عقیل و فرزندان او

شاعر : محمد مسکین، محمد رنگچان نوع شعر : ذکر سقائی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 

پخش سبک ۳                                 (به سبک دل تو را من اگر شکستم )

دو طفل بی کس، ز مسلم زار            به دست حارث، شده گـرفـتار

ز ظـلـم آن خـصـم آل اطـهـار            گـفـتند او را، به چـشم گـریان

************* بند دوّم *************

ای دشمن دون، رحمی به ما کن            یتیم و زاریم، خوف از خدا کن

بـابـا نـداریـم؛ مـا را رهـا کـن            مکُش تو ما را، در این بیابان

**شعر از: محمد مسکین**

********************************************

پخش سبک ۱۶                           ( به سبک : شه دین به همره یاوران)

دو عـزیـزِ مـسـلـمِ مـه لـقـا (۲)            دو غــــریـب وادیِ نــیـــنــــوا

دو نــهــال گــلــشــن کــربــلا            شـده پــرپـر از سـتـم ای خــدا

********** بند دوّم *********

دو اسیر دست جـفا و کین (۲)            دو صغـیر و کودکِ دل غـمین

دو یـتـیـم و بی‌کس و بی‌معـین            دو حـزیـن مـضـطـر و مـبـتلا

**شعر از: محمد رنگچیان**

********************************************

پخش سبک ۲۲               پخش سبک ۳۹                   ( به دو سبک مختلف)

یـتـیـمان مـسلـم، ز مـاتـم حـزیـنـنـد            ز داغ پـدر، سـوگـوار و غـمـیـنـنـد

ز هجـران مادر، به محنت قـرینـند            به غربت جان در راه دین می‌سپارند(۲)

**************  بند دوم  **************

صغـیر و غـریب و بـدون معـیـنـند            بـه کـوفـه اسـیـر عــدوی لـعـیـنـنـد

فــدائـی مــظـلــومـی شــاه دیــنــنـد            به غربت جان در راه دین می‌سپارند(۲)

**شعر از: محمد رنگچیان**

********************************************

 

پخش سبک ۲۹                               فرزندان مسلم                       

دو عـزیزِ نـازنین (۲)            مَـه جـبـین و بی‌قـرین

یــادگــارِ مُــسـلــمـنـد            آن سفـیرِ شاهِ دین (۲)

«هر دو زار و مضطرند            دل غمین مـادرند»(۲)

********** بند دوّم *********

دو یتـیمِ دل غـمین (۲)            بـی‌پـنــاه و بـی‌مـعـین

دو گــلِ مـــحـــمّــدی            پرپر از جفا و کین (۲)

«هر دو زار و مضطرند            دل غمین مـادرند»(۲)

********** بند سوّم *********

کـودکـان نازنــیـن (۲)            بی ­پـنـاه و دل غـمـیـن

یـــادگــار مــسـلـم آن            جان نـثار بی ­قـرین (۲)

«عـتـرت پـیـغـمـبـرند            دل غمین مادرند» (۲)

********** بند چهارم *********

نـو گـلان بـاغ دین(۲)            پـرپـر از جـفـا و کین

بـی­ گــنــاه و نــاتـوان            زار و بی­ کس و حزین(۲)

«عـتـرت پـیـغـمـبـرند            دل غمین مادرند» (۲)

**شعر از: محمد رنگچیان**

********************************************

پخش سبک ۴۴                                  (به سبک: حسین جان حر نالانم)

تو ای مسلم، بیا بنگر(۲)            دو طفلانت، چو گل پرپر

ز هجـرانت، به چـشم تـر            به دل دارند، غم مادر(۳)

********** بند دوّم *********

شده کـوفـه، چو غـم خانه            بـــرای آن، دو دُردانـــــه

فـــدا کــردنــد مـــردانـــه            چو جان در دین پیغمبر(۳)

**شعر از: محمد رنگچیان**

********************************************

: امتیاز
نقد و بررسی

توضیح مهم: بر اساس روال معمول سایت به دلایل: ۱ــ تطابق بیشتر اشعار با روایات معتبر ۲ ــ رعایت بیشتر اصول و فنون شعر همچون رعایت قافیه و ... ۳ ــ رفع ایرادات یا ابهامات معنایی و محتوایی؛ در اشعار بالا نیز تغییراتی داده شده و اصلاحاتی صورت گرفته است اما با توجه به توافق با شعرای محترم و دست اندرکاران اشعار سقائی؛ در این مورد خاص « اشعار سقائی» از  ذکر ریز تغییرات و اصلاحات صورت گرفته خوداری شد.« لازم به ذکر است که سبک سقائی مربوط به هیأت های عزاداری همدان است که در سال ۱۳۹۰ به عنوان اثر معنوی استان همدان ثبت ملی شد»

زبانحال مسلم بن عقیل با امام علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

روی تو را به چشم دل، از سر دار دیده‌ام           جانب مکه پر زند جان به لب رسیده‌ام

حرمت جان شکسته‌ام در دل خون نشسته‌ام           تا که به دست بسته‌ام نار غمت کشیده‌ام


دیده به شعله دوختم لحظه به لحظه سوختم           هستی خود فروختم عشق تو را خریده‌ام

تن به قـضا سپـرده‌ام منّت تـیـغ بـرده‌ام           بلکه تو خـنده‌ای کنی پای سر بـریـده‌ام

تا بزنم ز زخم تن بوسه به خاک مقدمت           کوچه به کوچه می‌رود جسم به خون طپیده‌ام

از سر بام بر زمین چون تن خود نیفکنم؟           من که ز خاک کوچه‌ها بوی تو را شنیده‌ام

هست امیدم از درت بعد تو نزد خواهرت           شود کـنـیـز دخـترت دخـتر داغـدیـده‌ام

از تو جدا نزیـستم پیش رویت گـریستم           من سـر دار، نـیـستم نـزد تو آرمـیـده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

روی تو را به چشم دل، از سر درا دیده‌ام           جانب مکه پر زند جان به لب رسیده‌ام

زبانحال مسلم بن عقیل با امام علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

دهانم خشک و جسمم غرق خون و دیده دریایی           عجب کردند اهل کوفه از مهمان پذیرایی

همان‌هایی که در این شهر گرداندند رو از من           فـراز بام‌ها در چشمشان گشتم تمـاشایی


سرم را برد قـاتل هدیـه از بهـر عبیدالله           تنـم در کوچه‌هـا گردیده گـرم راه‌پیمایی

به جسمم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم           نبـودی کوفیان را بیـشتر از این توانایی

رسیده ضربه‌ها بر سینه و پهلو و بازویم           بیا بنگر که مسلم پای تا سر گشته زهرایی

از آن ترسم که چون‌آیی نبینم ماه رویت را           ز بس از چشم گریانم عطش بگرفته بینایی

اگرچه رنگ خون زیباست بر روی شهید اما           تماشا کن که روی من به خون بخشیده زیبایی

تـمام شب کـنار کوچه‌ها تنها تو را دیدم           خدا داند نکردم لحظه‌ای احساس تنهایی

بیـا نامردی و پستی اهـل کوفه را بنگر           که بهر کشتن یک تن کند شهری صف‌آرایی

سزد میثم به یاد کام عطشان و لب خشکم           کند تا جان به تن دارد به اشکِ دیده، سقّایی

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

به جسم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم           نبـودی کوفیان را بیـشتر از این توانایی

تمام شبت کـنار کوچه‌ها تنها تو را دیدم           خدا داند نکردم لحظه‌ای احساس تنهایی

زبانحال مسلم بن عقیل با امام علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

لبم خشک و دلم کانون آتش، دیده دریایی           سرِ بشکسته از سنگم به خون بخشیده زیبایی

بیا ای یوسف زهرا تو مسلم را تماشا کن           که سردادن به راه توست، شیرین و تماشایی


نبایـد مَرد بین دشمنـان گرید، بیا بنگـر           که در یک شهر دشمن بر تو می‌گریم به تنهایی

تمام خانه‌ها شد بسته بر رویم، خدا داند           چقدر در کوچه‌های کوفه کردم راه‌پیمایی

به جان مادرت زهرا میا کوفه که می‌بینم           شود پرپر به پیش دیده‌ات گل‌های زهرایی

میا کوفه که می‌ترسم به پیش دیدۀ زینب           کند بر نی سرت هم دل‌ربایی، هم دل‌آرایی

میا کوفه که می‌بینم سرت را با عزیزانت           میـان دشمنـان داریـد بـزمِ گردِ هـم‌آیـی

میا کوفه که می‌بینم برای طفلِ عطشانت           کند با اشکِ خجـلت دیدۀ عباس، سقایی

میا در کوفه ای چشم خدا! زیرا که می‌بینم           شرار تشنگی می‌گیرد از چشم تو بینایی

اگـر میـثم ره و رسم گدایی را نمی‌داند           ندیده از تو ای مولا به غیر از لطف و آقایی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با مقتل معتبر تغییر داده شد

تمام خانه‌ها شد بسته بر رویم، خدا داند           سه شب درکوچه‌های کوفه کردم راه‌پیمایی

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

کـوهى ز درد بر سر شانه کشیده‌ام            گـشتم ولى بـراى تو یـارى ندیـده‌ام
ذکـر قـنوت هاى نـمازم عوض شده            کوفه میاست ذکر سحـر تا سپـیده‌ام


هر جا که رو زدم به در بسته خورده‌ام            دور تمـام شهـر به عشقـت دویـده‌ام
نذر نگـاه دو على ات این دو هدیه‌ام            قـربـان خـاک پـاى رقـیه حـمـیـده‌ام
گفتم به طوعه هرچه که شد پشت در میا            چون داغـدیدۀ غـم یک قـد خمـیده‌ام
در کوچه‌هاى شهر تنم ریخته حسین             از هر کجا که رد شده‌ام ضربه دیده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

ذکـر قـنوت هاى نـمازم عوض شده            کوفه میاست ذکر سحـر تا سپـیده‌ام

نـذر نگـاه دو عـلى ات این دو پسر            قـربـان خـاک پـاى رقـیه حـمـیـده‌ام

گفتم به طوعه هرچه که شد پشت در میا            چون داغـدیدۀ غـم یک قـد خمیده‌ام

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات مستند حذف شد، اینگونه مطالب جدای از اینکه تحریفی است بعضاً بعضی از مطالبشان وهن و توهین به اهل بیت هم محسوب می شود و به هیچ وجه شایسته نیست اینگونه خیال بافی ها در مجالس اهل بیت مطرح شود. جهت کسب اگهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تاثیر ضربه‌هاى لگد روى دنده‌هاست            از مادرت بپـرس دگـر من بریـده‌ام
دیدم یکى سه شعبه مخصوص میخرد            در فکر چشم و سینه و حلقى دریده‌ام
پشت قـباله زن خـولى سر شماست            با گوش خویش قول و قرارى شنیده‌ام
اینان به سر بریدن من قانع نیستـند            بـنـگـر لـبـاسـهـاى بـریـده بـریـده‌ام

یک عمر زحمت پدرت را هدر مده            دلـواپـس عـقـیـلـۀ قـامـت رشـیـده‌ام
گفتا زنى که کهنه شده چادرم چه غم            نقـشـه براى چـادر زینب کـشـیـده‌ام
حاجیه خانم است و بزرگ مدینه است            چـادر شبـیـه چـادر ایـشان نـدیـده‌ام

زبانحال مسلم بن عقیل با امام علیه السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل مثنوی

وقـتی نَـفَـس از سیـنـه بالاتـر نـیاید            جز هِق‌هِق از این مردِ غمگین بر نیاید

خـیـلی برایِ آبـرویـم بـد شد ایـنجـا            آنـقـدر بـد دیـدم که در بـاور نـیـاید


در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم            گفـتم به طوعه تا که پشت در نیاید

سوگـند خوردم در مدینه بعدِ زهـرا            خـانـومِ خـانه پشتِ در دیگـر نیـاید

دیر است اما کاش می‌شد تا عـقـیله            شهرِ تنـور و خـار و خاکـستر نیاید

بر پُشتِ دستم می‌زنم دیدی چه کردم            ای کاش می شد مـادرِ اصغـر نـیـاید

ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست            بـی آبـروهـا آبـرویم رفـت از دست

از بس که زخمم می‌زدند از حال رفتم            بینِ جـماعـت بـودم و گـودال رفـتم

ای کـاش می‌شد لحـظـۀ آخـر نیـاید            یا سـاربـان دنـبـالِ انـگـشـتر نـیایـد

وای از دلِ زینب چه می‌آید سرِ او            وقتی که انگـشتر زِ دستت در نیاید

یا لااقـل دنـبـالِ این هـشـتاد خانـوم            نـامـحـرمـی با خـیـزرانِ تَـر نـیایـد

بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است            هـر کس بـیاید کاشکـی مـادر نـیاید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بر پُشتِ دستم می‌زنم دیدی چه کردم            هرکـس بـیـایـد مـادرِ اصغـر نـیـاید

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد، به نظر می رسد مطاب زیر بیشتر تخلیات شاعر محترم باشد تا وقایع تاریخی، جهت کسب اگهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در کوچه‌ها بر خاکهـا رویم کشیدند            در را شکستند و به پهلـویم کـشیدند

در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند            با پا زدنهاشان غرورم را شکـستند

عمامۀ من را که غارت کرد نامرد            با نیـزه‌ای آمد جـسارت کرد نامـرد

دو کـودکم دیـدنـد بر جانِ من اُفـتاد            دو کـودکـم دیـدنـد دنـدانِ من اُفـتـاد

طـفـلانِ من دیـدنـد طفلانت نـبـیـنند            آقا جـسارت را به دنـدانت نـبـیـنـنـد

با سنگهای خود سرِ من را شکستند            انگشتِ بی انگشترِ من را شکـستند

زبانحال مسلم بن عقیل با امام علیه السلام

شاعر : حامد خاکی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

من رسـول آیـه‌هـای سـرخ قـرآن تـوأم           مسلـمم یعـنی حسین جانم مسلـمان توأم

سر به زیر انداخـتـم آوارۀ عشقـت شدم           دومین مـرد گـریـبان پـارۀ عشقـت شدم


بچـه‌هـایـم را فـدای بچـه‌هـایت می‌کـنـم           با همین لبهای خونی هم صدایت می‌کنم

هیچکس در شهرکوفه خوب با من تا نکرد           در زدم جز طوعه در را کس به رویم وا نکرد

با همین دستان خالی دامنت را خواستم           در قـنوتم از سفر برگـشتنت را خواستم

دور از این شهرِ هزار آیینِ بی‌منظور شو           هر کجا خواهی برو اما ز کوفه دور شو

غم به غیر از سینه‌ام جای دگر محبوس نیست           کوفه جای امن بر آوردنِ ناموس نیست

ترس من از سم مرکب‌ها و از پامال‌هاست           ترس من از گیر افتادن ته گودال‌هاست

جـان مـسـلـم‌هـا فـدای نالـه‌های آخـرت           ترس من این است بی‌محرم بماند خواهرت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده و اصلاح شد زیرا در حالت بیت زیر به نوعی گفته شده حضرت مسلم مسلمان نیست اگر هم مسلمان باشد ....

من رسـول آیـه‌هـای سـرخ قـرآن تـوأم           من مسلـمان هم اگر باشم مسلـمان توأم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت تاریخی تغییر داده و اصلاح شد زیرا اولین شهید راه امام سلیمان معروف به ابارزین است که از جانب امام به بصره رفت و در آن شهر توسط عبیدالله بن زیاد به شهادت رسید

سر به زیر انداخـتـم آوارۀ عشقـت شدم           اولین مـرد گـریـبـان پـارۀ عشقـت شدم

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با روایات مستند تغییر داده شد

هیچکس در شهرکوفه خوب با من تا نکرد           در زدم اما به رویم هیچکس در وا نکرد

جـان مـسـلـم‌هـا فـدای نالـه‌های آخـرت           ترس من این است بی‌معجر بماند خواهرت

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و یا عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد

نیزه‌هاشان را به روی پیکرم کوبیده‌اند           بارها با چکمه‌هاشان بر سرم کوبیده‌اند

دخـترانت آرزو دارند کـوفه امن نیست           خواهرانت آبرو دارند کوفه امن نیست

زبانحال حضرت مسلم قبل از شهادت با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شـرمـنـدۀ شـمـا شـدم آقـا مـرا ببـخـش            در کوچه مانده‌ام تک و تنها مرا ببخش

آن نامه کاشکی که به دستت نمی‌رسید            گـفـتم بیا، به خاطر زهـرا مرا ببخش


آقا گـمـان کـنم که به هـمـراه کـاروان            می‌آوری سـه‌سـالۀ خود را مرا ببخش

با ساقی‌ات بگو که فقط فکر آب باش            از قول من بگو تو به سقـا مرا ببخش

فــردا ز بــام دارالامــاره صــدا زنــم            یا اینکه سمت کوفه مـیا یا مرا ببخش

باعث منم که خواهر تو خونجگر شود            شرمـنـده‌ام ز زینب کـبری مرا ببخش

دیـدم درون جـمـعـیت انـگـار حـرمله            تـیـر سه‌شعـبه کرد مـهـیّـا مـرا ببخش

جان می‌دهی غریب، تو بر خاک و کوفیان            با خـنـده می‌کـنـند تـمـاشـا مرا ببخـش

جایی که می‌شـود تن تو پـایـمال اسب            آقـای من کـرم کن و آنجا مـرا ببخـش

ای وای اگر اسیر شود خواهرت حسین            کوفه شود مصیبت عـظـما مرا ببخش

وقتی به کوفه رد شدی از پیش پیکرم            مـولا ز روی نـیـزۀ اعـدا مرا ببخـش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت رعایت شأن حضرت زینب تغییر داده شد

باعث منم که خواهرت آواره شد حسین            شرمـنـده‌ام ز زینب کـبری مرا ببخش

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

اینجا هـمـه ز نـام عـلـی کـیـنه داشتند            سربـسته، وای از دل لـیلا مرا ببخش

زبانحال حضرت مسلم قبل از شهادت با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

کم کم غروب شد همه رفـتـند خانه ها            پـشت سـرم چـه زود درآمـد بهـانـه ها

کم کم غروب شد همه در کوفه جا زدند            در کوچه ها چقدر به من پشت پا زدند


در بین یک سپاه ازین مـردهای پست            یک پیرزن به بی کسیم رحم کرده است

من سنگ می خورم به گـنـاه محـبـتت            این صورت شکسته بقـربان صورتت

افــتـاده ام زمـیـن و بـه یــاد تـن تــوأم            من غـصه دار زیـر لـگـد بـودن تـوأم

هرچند دست بسته شدم خواهرم که نیست            هنگام دست و پا زدنم مادرم که نیست

من ذبـح می شوم زنم اما اسیـر نیست            در کوفه دخترم ز غم و غصه پیر نیست

تیر سه شعبه دیدم و آب از سرم گذشت            یک لحظه حال و روز رباب از سرم گذشت

در کوفه هیچ کس جگرم را زمین نزد            در پیش چـشم من پسرم را زمین نزد

هرچند سخـت بود خـزانم حسین جان            روی عبا نـرفت جـوانـم حـسیـن جان

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

تا نیمه شب چـقدر قـدم می زدم حسین            من ماندم و دو تا پسر کوچکـم حسین

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مـسلـمم سـلـمـانُ مـنّـای حسین            در رگ من خون بابای حسین

قـبـله گـاهـم قـدّ و بالای حسین            ارزشم هیچ است منهای حسین


آی مردم! من حـسیـنی مـذهـبم

دست بـوس بـچّـه های زیـنـبـم

هرکه عاشق شد فراقش بیشتر            سـالـک حـق، اتّـفـاقـش بیـشتر

عـاشـق تو، اشـتـیـاقـش بیـشتر            میخورد سبک و سیاقش بیشتر

به اُویسی که «ندیده» عاشق است

مثل او دندان مسلم هم شکست

کوفه شهر حیله و نیرنگ هاست            رسم اینها رسم بی فرهنگ هاست

صورت ما سجده گاه سنگ هاست            فاصله گر بین ما فرسنگ هاست

عطر سیبت به مشامم می رسد

سوی تو پیک سلامـم می رسد

عشق تو در قلب کوفه جا نشد            بینـشان یک مرد هـم پـیدا نشد

قطره قطره جمعشان دریا نشد            هرچه گشتم در به رویم وا نشد

گم شده در این قلمرو معـرفت

ای دریغ از عشق و یک جو معرفت

من مگر مُردم، که مثل مرتضی            در بغل زانوی غم داری چرا؟

کـلـبـه ای دارم قـدم رنـجـه نما            مـرحـبـا به غـیـرت او مرحـبا

یک نفر با مسلمت همدرد بود

طوعه زن نه، مَردتر از مَرد بود

خانه پُر شد از صدای پشت در            رفت بـالاتـر دمــای پـشت در

تا که شد تیره هـوای پشت در            یـادم آمـد مـاجـرای پـشـت در

گـفـتم آن لحـظه میان شعـله ها

جان زهرا، طوعه! پشت در نیا

گرچه بین کوچه های غرق دود            صورتم شد ارغوانی و کـبـود

تـیـغ هـا روی تـنـم آمـد فــرود            در پی ام دیگر زن و بچّه نبود

از غمت تب کرده ام بی اختیار

یاد زیـنب کـرده ام بی اخـتـیار

کـوفـه از ما بهــتران دارد، نیا            خولی و شمر و سنان دارد، نیا

مـردمـان بـد دهـان دارد، نـیـا            حـرمله تـیـر و کـمان دارد، نیا

به سـپـیـدی ها اشـاره می کـنـد

حنجـری را پـاره پـاره می کند

همرهت یک قافله حور و پری ست            هریکی محجوب تر از دیگری ست

جان من برگرد، اینجا محشری ست            وعدۀ سوغات اینها روسری ست

حـرص بـی انـدازه دارند آه آه

نــعــل هـای تــازه دارنـد آه آه

: امتیاز
نقد و بررسی

بند زیر به دلیل مغایرت با روایت های معتبر و تحریفی بودن مطالب حذف شد

ای ستون پنج تن، بعد از سه روز             این در و آن در زدن بعد از سه روز

خسته شد پاهای من بعد ازسه روز            عاقبت یک پیرزن بعد از سه روز

در به روی نـائب تو بـاز کـرد

عشق خود را این چنین ابراز کرد

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

سـفـیـر مـملکـت دلبـرم مرا بکُـشید            به جای دلبـر مه پیکـرم مرا بکُشید

به جرم غیرت اگر قطعه قطعه ام بکنید            به جان بلای جهان می خرم مرا بکُشید


یزید حکـم قـتـالـم نوشته مرگش باد            فـدای مکـتـب پیـغـمـبرم مرا بکُشید

من و شکستن پیمان عاشقی، هیهات            به خـانـدان عـلی نوکرم مرا بکُشید

در این محاربه مسلم کجا و مرگ کجا            که پیش مرگ علی اصغرم مرا بکُشید

شما که تیغ به کشتار عاشقان بستید            کنون من از همه عاشق ترم مرا بکُشید

حسین فاطمه تحسین کند مـرامم را            اگر به نـیـزه ببـیند سرم مرا بکُشید

خوشم که سیف بنی هاشمم لقب دادند            که داده شیر شرف مادرم مرا بکُشید

مقام قدس ابوالفضل برتر است از من            غـبـار مقـدم آن سـرورم مرا بکُشید

به من گریسته قـبل از ولادتم طاها            چو مرغ سوی جنان می پرم مرا بکُشید

غـریـب شـهـر بــلا قـاصـد تـولّایـم            جدا کـنید سر از پیکـرم مرا بکُشید

منافـقان که به دل کینـۀ عـلی دارید            من آن غـلام درِ حـیدرم مرا بکُشید

قسم به دوست مرا خوفی از شهادت نیست            کجاست مرگ دهد ساغرم مرا بکُشید

عطش بریده امانم ولی نخوردم آب            چرا که مشتری کـوثـرم مرا بکُشید

عـلی الصّباح امامم به کـوفه می آید            به زیر پای همان رهبرم مرا بکُشید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق با اصل روایت تغییر داده شد

عطش بریـده امانم ولی نخواهم آب            چرا که مشتری کـوثـرم مرا بکُشید

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : قصیده

گرچه من خود نسب از حضرت مولا دارم            بـخــدا عــشـق بـه ذرّیــۀ زهــرا دارم

من غـلام حـسـنـم، خـادم دربارِ حسین            آبـرویـی اگـرم هـسـت، از آنـجـا دارم


سرِ سودا زده ام نذر عـلی اکبر اوست            جـان نـاقـابـل خـود، هـدیه به آقـا دارم

امرِ آقـام حسین است سـفـیـرش بـاشم            من مـطـیـعِ ولی ام، حـکــمِ تــولا دارم

بین این قوم مُذَبذَب که به دنیا غـرقـند            حـکــمِ گـردآوریِ بـیـعـتِ آنـهــا دارم

مشگلی نیست، فقط کاش خدا رحم کند            ترس از غـربت مولا؛ نه ز اعدا دارم

نـامه دادند حسین! هجـده هـزار آمادند            امـتـی گـفـت بـیـا، از تـو تـمـنّــا دارم

بـاغـهـامـان هـمـه آمادۀ بـرداشت شده            کوفه می گفت تو را، شوق تماشا دارم

نیم روزی همه از بیعت خود برگشتند            چند روزیست که دلشورۀ این را دارم

نـامـه دادم که بیا کـوفـه، و امّا برگرد            جـان شش ماهه میا کوفه، تقاضا دارم

یا میـا کـوفـه و یا زیـنـب تو بـرگـردد            کوفه دشمن تر از اینهاست که افشا دارم

بر سرِ دار، از این خـنجرشان حـیرانم            بـوسه از دور بر آن حـنجر والا دارم

جان مسلم دگر انگشتری از دست درآر            بسکه دلواپسی از غارت و یغـما دارم

زیـور آلات زنان را ز حـرم دور کنید            خوف اوضاع پس از کشتنِ سقّـا دارم

تا نـبـیـنم سر تو بر سر دروازۀ شهـر            لحـظـۀ آخـر خـود دست دعـا را دارم

یارب این قافله را خود به سلامت برسان            که من از این همه غم، شرم، ز طاها دارم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن کندن جاله بر سر راه مسلم حذف شد

تـله کردند که من در تـه گـودال افـتـم            من ز گـودال بـرای تو سخـنـهـا دارم

تذکر مهم: ابیات زیر به دلیل مستند نبودن، مغایرت با روایات معتبر؛ اغراق گوئی و عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد، هرچند تمام ابیات اشعاری که بازگوی سخنان حضرت مسلم به سیدالشهداست باید در قالب زبان حال باشد و هیچ یک از این سخنان را مسلم بر زبان نیاورده است؛ و تنها بعد از دستگیری نامه ای برای امام فرستاد و ضمن بازگو کردن خیانت کوفیان خواست به کوفه مشرف نشوند؛ اما نکتۀ حائز اهمیت اینجاست که هرچند کوفیان بخاطر ترس از جان و ... به مسلم خیانت کردند و در نیمۀ راه او را تنها گذاشتند اما بحث جنگ با سیدالشهدا در زمان دستگیری مسلم نه تنها در میان مردم بلکه در دارالحکومه هم مطرح نبود است؛ به همین دلیل ابن زیاد ملعون در پاسخ وصایای مسلم بن عقیل میگوید اگر حسین به سمت کوفه نیاید کاری با او ندارم؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

دخـتـرانِ حَـرَمت را به مدیـنه برسان            خـوف از هـرزگیِ مـردمِ ایـنجـا دارم

چکمه ها مثل سم اسب تدارک شده اند            من بـجـای تو تـن خـویش مهـیّـا دارم

دست بر معجر خود زینب کبری گیرد            که غـمِ تـهـمت، بر دخـتـر زهـرا دارم

زبانحال حضرت مسلم قبل از شهادت با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سید محمد میرهاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اول شب بـود امـا تـرس فـردا داشتـند            دست و پا گم کرده بودند و تماشا داشتند

اقتدای این جماعت بر امامی دیگر است            طول دادم سجده چون، قصد فُرادا داشتند


بی جهت بار اضافه با خودت اینجا میار            نامه هایی را که صدها مهر و امضا داشتند

مردمانی که به آنی خویش را منکر شوند            مانده ام ما را! چرا بر آمدن وا داشتند

اول صبحی رجزهای حماسی شان بلند            اول مغرب چو زنها خوف فردا داشتند

دست دشمن داده یکسر این شیوخ بی وفا            لشکری را که به نام دوست برپا داشتند

این علی نشناس های کوفه را بشناس، آه            مردمی را که به گردن خون مولا داشتند

بد، هوایی غنیمت های جنگی گشته اند            از همان اول، بـدلها نقشه گویا داشتند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد در وزن شعر « مصرع دوم » اصلاح شد

دست دشمن داده یکسر این شیوخ بی وفا            لـشکـری را به نام دوست برپا داشتند

مدح و شهادت حضرت مسلم علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای پـیـشـتـاز خـیـل شـهـیـدان کــربـلا            ای کـوفـه با قـیـام تـو مـیـدان کـربـلا

عـطـر تو مـی‌وزد به بـیـابـان کـربـلا            دوم شـهـیـد در ره سـلـطـان کـربــلا!


ای بـاغـبـان پـنـج گـل پـرپـر حـسـیـن

در شهـر کوفه یـاور بـی‌یـاور حسین!

مـصباح پٌر فـروغ هـدایت تویی تویی            دریای لطف و جود و عنایت تویی تویی

آن کز حسین کرد حـمایت تویی تویی            تـنهـاتـرین شهـیـد ولایت تـویی تـویی

در مکتب حسین که خود رهبر تو بود

اول سری که گشت بریـده، سر تو بود

از کودکی «حسین‌حسین»ات شعار بود            بر شـانـۀ عـقـیـل، دلت پـیـش یـار بود

اسرار عـاشقی به رخـت آشـکـار بود            قلبت به شوق دادن جان، بی‌قرار بود

جـانـم فـدات باد که پـیـش از ولادتـت

داده خـبـر، رسـول خـدا از شهـادتـت

دشمن ز چارسو به سویت بست راه، تنگ            از خون به ماه عارضت آخر زدند رنگ

وز چنگ گرگ‌ها بدنت گشت چنگ‌چنگ            از بام بر سرت عوض لاله ریخت سنگ

جاری چو خون پاک تو در جام آب شد

آب از شـرارۀ لب خشـکـت کبـاب شد

گفتی به «آب‌آب» چه می‌خواهی از لبم؟            آتـش بـگــیــر از عـطـش آتـش تــبــم

من یـاد کـام تـشـنـۀ عـبـاس و زیـنـبـم            گریان به آل فاطمه هر روز و هر شبم

پیش از قیام کرب‌وبـلا تشنه جان دهم

تا بـر امـام خـویش تـأسّی نـشان دهـم

در مـاتـم تـو آل پـیــمـبـر گـریـسـتـنـد            چشم بتـول و احمد و حـیـدر گریستـند

عباس و عون و قاسم و اکبر گریستند            در موج خون دو بسمل بی‌سر گریستند

در هـر دلی به یاد تو فـریـاد و آه بود

حـتی حسیـن، یـاد تو در قـتـلـگـاه بود

بر دخـتر تو چون خـبـر قـتل تو رسید            اشک از دو دیده ریخت و آه از جگر کشید

آن داغ‌ دیـده قـصـۀ قـتـل تو را شنـیـد            دیگـر سـر بـریـده مـیـان طـبـق نـدیـد

هرچنـد ریخت خون دل از دیدۀ ترش

زینب گرفت در بر خود همچو مادرش

ای جـان عـاشـقـان شهـادت فـدای تـو            از مـا سـلام بر سـر از تـن جـدای تو

کـوفـه نـکـرد گریه اگر در عـزای تو            اشک حسیـن ریخت به دامن برای تو

«میثم» گـریست بـر بـدن پاره‌پاره‌ات

در قلب اوست زخم فزون از شماره‌ات

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر تغییر داده شد زیرا اولین شهید قیام سیدالشهدا کسی بنام سلیمان معروف به ابارزین است که توسط ابن زیاد به شهادت رسید؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

عـطـر تو مـی‌وزد به بـیـابـان کـربـلا            اول شـهـیـد در ره سـلـطـان کـربــلا!

زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

جان بر کف بازار توأم یوسف زهرا            دلـبـاخـتـه دار تـوأم یـوسـف زهـرا
سوگند به خونی که برون از دهنم ریخت            من تـشنـه دیـدار توأم یوسف زهرا


هر سو بکشانند به هر کوچه تنم را            در سـایـۀ دیـوار توأم یوسف زهرا
با آنکه به عشقـت پـدر پنج شهـیـدم            بی مـایه خـریدار توأم یوسف زهرا
تنها نه همین لحظه که در کوفه غریبم            یک عمر گرفتار توأم یوسف زهرا
بـگـذار لـب تـشـنـه ببـرّند سـرم را            زیرا که خریدار توأم یوسف زهرا
از کثرت پیکان به بدن رسته دو بالم            من جعـفر طیـار توأم یوسف زهرا
دستم ز قـفـا بسته سرم نیز شکـسته            من جای عـلمدار توأم یوسف زهرا
فریاد ز هر زخم تنم خـیزد و گویم            من یاور بی یـار توأم یـوسف زهرا
من "میـثم" دلبـاخـتـه‌ام گر بـپـذیری            خـاک ره زوّار توأم یـوسف زهـرا

: امتیاز